اندر باب مشاهدات اجتماعی


سوژه : احترام خانم بغل دستی بنده در طیاره:
سرمو بردم توی کتابم چون هم خسته بودم ،هم حوصله وراجی درون سفری که معمولا منجر به کمی فضولی و قضاوت میشه نداشتم .

خانم مسنی با دو بسته تقریبا شش هفت کیلویی سوغات بر سر صندلی کنار دستیم خراب شدو همین که نشست به یک موجودی زنگ زد که به نظر چهار پنج ساله می نمود، چون چند بار بهش گفت به بخاری دست نزن درد و بلات به جونم .کتریو حواست باشه که شعله رو خاموش نکنه. پنجره رو ببند و در آخر که گفت بوس! عشقم من تازه فهمیدم که طرف سبیل دارو خلاصه عشق سن و سال دار خانم مادربزرگه. 

(بنده هنوز در کتابم به سر می برم) بعد مهماندار از ما خواست که کاور پنجره ها رو باز کنیم چون زمان تیک آفه و ایشان فرمودند در هواپیماهای آمریکا برعکسه و من خیلی زیر پوستی فهمیدم امریکا رفتن.
چند دقیقه بعدکه کل غذای بی مزه هواپیما رو بلعید از معده دردناکش صحبت کرد یک چشممو از کتاب در آوردم و گفتم خب استرس براتون خوب نیست واسه شوهرتون اندازه یک بچه حرص میخورید و بنده خدا تازه فهمید که فضول خانم بغل دستیش کل مکالمه عاشقانشو گوش داده چشاشو گرد کردو گفت دکترم بهم میگه شما که ازون پولدارا هستید چرا غصه میخورید و خودش در پرانتز توضیح داد که از کدوم خانها و خانزاده های فلان شهرستان هستند و من همچنان یک چشم در کتاب سر تکون میدادم .فصل قبرستانو میخوندم از کتاب کولی کنار آتش که پر از روح و اسکلت و جسده و خب حسم رو میتونید بفهمید 
بعد در توضیح اینکه چرا به همسر پنج سالش گفته مواظب بخاری باشه گفت هر گز تو زندگیشون بخاری نداشتننننننننننننن و الان مجبور به استفاده شدن چون اومدن ملک و املاکشونو راست و ریس کنند

(بنده هنوز در کتابم به سر میبرم) بعد مهماندار از ما خواست که کاور پنجره ها رو باز کنیم چون زمان تیک آفه و ایشان فرمودند در هواپیماهای آمریکا برعکسه و من خیلی زیر پوستی فهمیدم امریکا رفتن.
چند دقیقه بعدکه کل غذای بی مزه هواپیما رو بلعید از معده دردناکش صحبت کرد یک چشممو از کتاب در آوردم و گفتم خب استرس براتون خوب نیست واسه شوهرتون اندازه یک بچه حرص میخورید و بنده خدا تازه فهمید که فضول خانم بغل دستیش کل مکالمه عاشقانشو گوش داده چشاشو گرد کردو گفت دکترم بهم میگه شما که ازون پولدارا هستید چرا غصه میخورید و خودش در پرانتز توضیح داد که از کدوم خانها و خانزاده های فلان شهرستان هستند و من همچنان یک چشم در کتاب سر تکون میدادم .فصل قبرستانو میخوندم از کتاب کولی کنار آتش که پر از روح و اسکلت و جسده و خب حسم رو میتونید بفهمید 
بعد در توضیح اینکه چرا به همسر پنج سالش گفته مواظب بخاری باشه گفت هر گز تو زندگیشون بخاری نداشتننننننننننننن و الان مجبور به استفاده شدن چون اومدن ملک و املاکشونو راست و ریس کنند

 جل الخالق! رادیاتورها از چند سال پیش به خونه ها رفتن من یکی که نمیدونم و صد البته به دلیل طول و تفسیر پرواز ماجرا ادامه داره !خب موضوع درد معده بود و اینکه توخونشون چند نوع مسکن امریکایی دوناکس و زاناکس و عمه پرازولو خاله درازول بوده، امان از معده دردناک که احترام جون نتونسته هیچ کدوم ازون دارو خارجیها رو بخوره 

سرتون رو درد نیارم من یک فصل کتاب را کاملا بی حواس خوندم .دو جمله صحبت کردم و مقداری سرتکون دادم و امااااا ....
فهمیدم خانم بچه هاشون آمریکان...خیلی خارجین ....خان و خانزاده ان ...بخاری هرگز ندیده اند ...

تازه فرمودن شوهرم میگه تو اگه با من قهر کنی من میمیرم او لا لا و من میگم خدا اون روزو نیاره.فراموش نفرمایید که همه یافته های من بسیار زیر پوستی بود البته 

و چنین بود که من آرزوهامو یکی پس از دیگری برآورده شده در یک زندگی دیگر مرور کردم 

"مردی برای تمام فصول" به ویژه پاییز

گرچه این روزها تالار وحدت باز هم غمگین شده، اما من درست شب قبل از تشیع مرتضی پاشایی به تماشای تاتر مردی برای تمام فصول به کارگردانی بهمن فرمان آرا و هنر نمایی رضا کیانیان رفتم .
فیلم سینمایی مردی برای تمام فصول به کارگردانی فرد زینه مان و برنده اسکار سال 1967 را ندیده بودم بنابراین داستان برایم جذاب و پر کشش بود.
"تقابل پادشاه یک دنده با کلیسا و قوانینش نیاز به یک قربانی داردو قربانی کسی نیست جزمشاور پادشاه سر توماس که بعد از مرگ کاردینال به عنوان صدراعظم رسیده و پادشاه اصرار دارد با توجه به صداقت و اعتباری که توماس میان مردم دارد ازدواجش را تایید کند تا نیازی به تایید پاپ نداشته باشد. اما سر توماس که حسابی به اخلاق و اصولش پایبند است، نمی تواند تن به این کار بدهد و همه مشکلات را به جان می خرد تا اصولش را زیر پا نگذارد"
120 دقیقه دیالوگ رضا کیانیان با طراحی صحنه و نورپردازی خوب تاتر شما رو به فضای قرن شانزدهم انگلیس میبرد.
زبان تاتر در بعضی صحنه ها عامی بودکه باعث میشدشمااز فضای قرن شانزدهم کمی به جلوتر پرتاب شوید.مخصوصا در قسمت کوتاهی که خودآقای فرمان آرا نقش بازی میکرد .بیشتر فیزیک و لباسشان به نقش می آمدتا دیالوگ و نحوه بازی وبرای من که دوست داشتم که فرمان ارا رو از نزدیک ببینم حتی همین نقش کوتاه هم جذاب بود.

بازی خوب کیانیان به درستی شخصیت سِر تامس مُور(صدراعظم هنری هشتم )که ایینه تمام نمای اخلاق و ایمان و اعتقاد(سوای تعصب مذهبیش) بود، را نشان میداد.کیانیان مسلط با تن صدایی آمیخته به غرور ،مطمئن و دوست داشتنی بازی میکرد 
و البته اجرای کم نظیر سیامک صفری در نقش خدمتکار عامی و طماع تامس مورنیز تنها پیوند تماشاچیها با فضای خشک و رسمی تاتر بود.
موسیقی صحنه برای اون صحنه های طولانی کم بود و بازی همسر سر تامس و البته دختر ش چنگی به دل نمی زد .

در مجموع به نظر من عنوان کار مشترک بهمن فرمان آرا و رضا کیانیان آنقدر جذاب هست که شما را به تالار وحدت بکشاند. علاوه براینکه داستان کار کشش خاص خودش را دارد و شما از حجم بازی کیانیان به نحوی لبریز خواهید شد که اگر طرفدار او باشید همه صحنه ها را دوست خواهید داشت، آن هم با دیالوگهای هوشمندانه که نقش اول مردی یرای تمام فصول را برای شما جذابتر خواهد کرد.

و در پایان پس از تشویقهای مکرر بهمن فرمان ارا و رضا کیانیان،رضا کیانیان با صدایی پر از غم از سونامی سرطان که همان ساعتها مجید بهرامی را و روز قبل مرتضی پاشایی را به کام مرگ کشیده بود،گله کردوصدالبته ازدولتمردان کشور

حتما به دیدار این کار دوست داشتنی بروید و کاستی هایش را هم با حضور گرم آدمهای مطرح این عرصه بپذیرید.

اپرا -تئاتر کمدی شاخ نبات


عصر پاییزی و تالار وحدت نا خودآگاه حس خوبی به آدم میده. آدمهای تاتری همه خوش وآب ورنگن لباسهای سنتی با رنگهای اصیل ایرانی پوشیدن ریش و موهاشون بلنده و خلاصه یک تیپ هنرمندانه ای زدن که خیلی با منِ از سر کار خود به تالار وحدت رسانده، جور نیستند
اما صحنه که جنب و جوش میگیرد تصمیم میگیرم دو ساعت در لحظه با اپرای شاخ نبات همراه بشم 
قصه قصه موش و گربه عبید زاکانیه 
اما فضا پر از رنگ، موسیقی، شعر ،دیالوگها همه مسجع و با قافیه
گروه موسیقی عالی، خانمهای کر خوان بی نظیر و خلاصه اینکه هنوز پنج دقیقه از شروع نمایش نگذشته شما بی صبرانه منتظر صحنه های بعدی هستید.
عناصر صحنه همه با هویتند و با وجود تعداد بازیگرها شما عنصر سیاهی لشکر یا بیکاری نمیبینید. بازیگر اصلی یا همون گربه زرده چنان مسلط از نقشی به نقشی میره که تماشاچیها رو میخکوب میکنه اونقدر پرسرعت که حتی یادشون نمیاد الان داره تقلید کدوم شخصیت رو میکنه
من که از ته دلم به دیالوگهای هوشمندانه و به قول آقای شمسایی کارگردان نثر مسجعی که پر از حرف و پیامه از پیام سیاسی گرفته تا فرهنگی و اجتماعی خندیدم 
قصه زر و زور و ضعیف و مظلومه و این وسط خنده از لباتون محو نمیشه خنده که چه عرض کنم از ته دل قاه قاه میخندید (البته یک خانم چادری کنار من بود که در کمدی ترین صحنه هام یک لبخند ژکوند زدو مرتب یک نگاه عاقل اندر .... به من و دوستم میکرد)
خواننده گروه موسیقی صدایی خوش و شعرهای انتخابی دلنشین بود یعنی نوای ساز ایرانی شما رو رها نمیکرد گاه با آهنگهای قهوه خونه ای گاه با تصنیفهای زیبای کمی غمگین و ......
گروه واقعا هماهنگ و تاتر پر از حرکات موزون بود ، موشها اینقدر زیبا ادای موش واقعی در میاوردن که امکان نداشت باور کنید موش نیستن حتی گاهی چندشتون میشد 
و خب هر تاتری برای من یک نقطه عطفی داره 
نقطه عطف این تاترم ماجرای عشقی گربه زرده بود که اینقدر حال خوش عاشقی رو خوب اجرا میکرد که آدم دلش میخواست یک بار دیگه حتی برای یک ساعت عاشق بشه یعنی وقتی یک صحنه ای اون حسهای عمیق شما رو دستکاری میکنه معلومه که بازیگر و کارگردان در خلق اون صحنه کاملا موفق بودن

خلاصه اینکه رنگ، موسیقی ،شعر ،رقص و دیالوگهای آهنگین پر ازحرفای شنیدنی حال همه رو خوب کرد 
یک بار دیگه دلم خواست برم تمرین تاتر و مثل روزهای خوب دانشجویی و دانش آموزی مشق صحنه بکنم 
بهتون حتما توصیه میکنم دو ساعت ازهمین وقتها که تو ترافیک میگذارید و چند ده تومن از همین پولا که مثل من خرج پفک و چیپس میکنید رو بگذارید واسه تاتر شاخ نبات پشیمون که هیچ به روان من هم درود میفرستید 
محل: تالار وحدت
دوره اجرا: ۰۴ مهر ۱۳۹۳ - ۳۰ مهر ۱۳۹۳
ساعت: ۱۸:۰۰
مدت: ۱۳۰ دقیقه
بهای بلیت: ۳۰,۰۰۰، ۲۵,۰۰۰ و ۱۵,۰۰۰ تومان

نویسنده و کارگردان: مهدی شمسایی
http://www.tiwall.com/theater/shakhenabat#

The Book Thief

 کتاب دزد فیلم عصر جمعه این هفته بود 
فیلم روایتگر دختر هفت هشت ساله بسیار زیباییه به نام لیزل با یک مادر کمونیست که به یک خانواده آلمانی سپرده میشه و با یک اتفاق شروع میکنه به تلاش برای پیدا کردن کتاب برای خوندن ،چون اولین بار به دلیل این که خوندن و نوشتن بلد نبود تو مدرسه تحقیر میشه 
صحنه های خفقان اور جنگ و رفتار بی رحمانه نازیها گوشه گوشه فیلم به چشم میخوره اما چشمای دخترک همش پر از برق امیده، برق یادگیری برق آموختن یک جوری کتابها رو دزدکی میاره خونه و میخونه که آدم دلش میخواد تو همون فضای نمور و فقیرانه خونه اونا باهاش کتاب بخونه .
و وقتی که به یک فراری یهودی تو خونه پناه میدن ارتباطش با اون فراری و شوقی که اون در یادگیری براش ایجاد میکنه بی نظیره

دخترک بی پرواست امیدواره و فقط میخونه و میخونه حتی وقت بمباران توی پناهگاه برای مردم ترسیده و پریشان داستان میگه و حواس اونها رو از اوج بدبختیشون پرت میکنه.
فیلم دوسه تا شخصیت نجیب و دوست داشتنی داره که بدجوری صادقن
پدرخوانده لیزل( در مقابل مادر خونده با دیسیپلین) وقتی به دخترک چشمک میزنه یک حس خوبی رو به آدم منتقل میکنه که ادم فکر میکنه چرا زیاد از چشمک استفاده نمیکنیم وقتی میخوایم به یکی بگیم نگران نباش همه چی روبراهه
یک پسر کوچولوی مهربون که از روز اول دوست لیزله وصداقت چشمهای لیزل رو از همه زودتر جذب کرده 
فضای فیلم سرده پر از فقر و جنگ و نکبته و بدترین صحنه اش صحنه کتاب سوزی در آلمان به اسم پیشواست 
توی این فضای سرد یک زیر زمینه با یک فراری یهود بیمار و یک دختر کوچولوی کمونیست که با هم کتاب میخونند و هر روز دخترک آسمون و فضا را مثل یک قصه شیرین و خیال انگیز برای جوون تصور میکنه تا زنده بمونه
یک شعاع نور از راه پله روی صحنه میفته و شما دلتون میخواد دوربین از زیر زمین بیرون نره چرا که پر از شوقه پر از انرژی
فیلم یک پایان با سرنوشت محتوم در جنگ داره ولی لیزل دختر کوچولوی فیلم پایان خوبی داره 
اگه یک فیلم نسبتا اروم دوست دارید که شخصیتاش به راحتی میان تو آغوش شما بهتون پیشنهاد میدم

موسیقی فیلم گمونم از جیمز ویلیامز نامزد اسکار بوده
کارگردان :

Brian Percival

نویسنده : Markus Zusak (novel), Michael Petroni (adaptation)
البته کتاب «کتاب دزد» نوشته ی مارکوس زوساک میباشد
بازیگران : Sophie Nélisse, Geoffrey Rush, Emily Watson

پی نوشت "یاد بچگیهای خودم افتادم که تو انباریها و زیر زمینهای خونه ها دنبال کتاب میگشتم حتی توضیح المسائلم میخوندم کتاب بود دیگه "

شادی و غم

جمعه بی حوصله توی یک خونه به هم ریخته که جرات وارد شدن به هیچ سوراخیش رو ندارم منو به سمت فیلمی که شب قبل از جلوی یک همبر گر فروشی خریدم میبره.
فیلم بخت پریشان یا گناه ستارگان ما یا
The Fault in Our Stars
فیلم یک کم کند شروع میشه. بازیها هم اول فیلم ،خیلی جذاب نیستند 
سوژه اصلی فیلم یک دختر سرطانیه به نام هزل 
اما از وقتی ژانر عاشقانه فیلم شروع میشه شادی و غم به صورت یک در میون به سراغتون میان.
دیالوگهای روون، هوشمندانه ، و پر از امید اونم نه امید الکی که اصولا یک بیمار سرطانی دیگه جایی برای گول زدن خودش نداره .مواجهه با واقعیت بیداد میکنه پذیرفتن خود شخصیتها، از مادر دختر گرفته تا دوست پسرش همه و همه آدم رو بدجوری تکون میده 
فیلم اینقدر دلنشین پیش میره که تو صحنه اوج فیلم که تو تا عاشق به هم میرسن میشه فقط اشک ریخت یک طعم مخلوطی از شادی و غم که من تا حالا نچشیده بودم همون وسط گریه هاتون هیزل دختر اصلی فیلم یک دیالوگای پر از امیدی میگه که به گریتون خندتون میگیره 
"تو تمام فیلم فکر کردم این دختر چه جوری میخواد دوستشو ببوسه با اون لوله توی بینیش و تو اون صحنه فقط میتونید گریه کنید نفستون رو مثل نفس نقش اول حبس کنید که بعد از اولین بوسه میگه بازم نمیتونم نفس بکشم و لوله رو به جای اول برمیگردونه "
توی فیلم یک زوج عاشق دیگه هستن که یکیشون سرطان داره. کد عاشقانشون واسه هم اینه که مرتب میگن "واسه همیشه "یک کنایه ای از همیشه با هم بودنه 
ود ر دومین صحنه فیلم از هم جدا میشن 
و زوج اصلی کد عاشقانشون "ok"هست که کنایه ای از خوب و روبراه بودنه و بالا و پایین فیلم به شما نشون میده که میتونه گاهی اوقات هیچ چیزی "ok"نباشه 
تلاش برای رسیدن به آرزو ها وبرنامه ریزی منطقی برای لذت بردن از همون لحظه هایی که در اختیار داریم تم اصلی فیلمه

نمیدونم هر چی بود خیلی به دلم نشست دوست دارم یک بار دیگه بببینم و بعضی جملاتشو مرتب واسه خودم تکرار کنم

بیشتر ازین نمی گم همینقدر بگم که اکثر دیالوگهاش شنیدنیه اکثر صحنه هاش دیدنیه و یک گریه با حال خوب مهمونتون میکنه

حال جمعه من که خوب شد امیدوارم حال همیشه شما خوب باشه 
کارگردان: Josh Boone

فیلمنامه:

Scott Neustadter
Michael H. Weber

بازیگران:

Shailene Woodley
Ansel Elgort
Nat Wolff
Laura Dern

بر اساس رمانی به همین اسم نوشته ی John Green